گروه زيرنويس بتـــــــــــــا تقديم مي کند
"P30World.com"

 

:مترجم‌ها
crack (عليرضا) ،shadli_m7 (مژگان) ،Silence (مهدي)

 

خوشحالم ميبينمتون

 

بفرمائيد

 

"وصيت نامه ي دکتر "نوال مروان

براي دو فرزندش

"سيمون مروان" و "ژَن مروان"

 

،طبق وصيت

،قانون و حقوق نوال مروان

"وکيل،"ژان لِبِل

به عنوان مجري وصيت انتخاب شده

همم... البته بايد همين اول بگم که

اين تصميمِ مادرتون بود

من بشخصه مخالف اين تصميم بودم ولي چه کنم،خودش اصرار داشت

 

درک ميکنيد که چي ميگم؟

 

مادرتون خيلي زن با ارزشي بود

،من و همسر مرحومم

شما رو مثل خانواده خودمون ميدونستيم،خب

 

.به همين دليل نتونستم درخواست مادرتونو رد کن

 

تمام دارايي من برسد به دوقلو هام"

"ژَن و سيمون مروان

پول هاي نقد موجود،به طور مساوي تقسيم شود"

"اما اسباب و وسايل،طبق خواست و توافق خودشان تقسيم شود

 

"مراسم کفن و دفن"

 

"سردفتر،ژان لبل"

مرا برهنه،بدون تابوت و بدون دعا خواندن"

"دفن کنيد

صورتم رو به زمين باشد،در حالي که از تمام جهان"
"روي گردان شده ام

 

"سنگ قبر و نوشته"

 

سنگي روي قبر من نگذاريد"

"و نامم را هيچ کجا حک نکنيد

"افرادي که به عهد خود وفادار نيستند،لياقت سنگ قبر را ندارند"

 

"به ژَن و سيمون"

فرزند مثل چاقويي زير گلو ميماند"

"که نميتوان به راحتي آن را از زير گلو کنار زد

 

"ژَن،دفتر اسناد رسميِ لبل،يک پاکت به تو ميدهد"

 

"اين پاکت براي پدرت است"

 

به ملاقاتش برو"

"و پاکت را به او برسان

 

"سيمون،وکيل به تو هم يک پاکت ميدهد"

به اندازه کافي شنيدم

 

اما... هنوز ادامه داره

 

ادامه بديد

 

"سيمون،وکيل به تو هم يک پاکت ميدهد"

"اين پاکت براي برادرت است"

 

"پاکت را بگير و به او برسان"

 

وقتي اين پاکت ها به مقصد رسيد"

"آنها به شما نامه اي ديگر ميدهند

سکوت شکسته شده است"
"عهدي نگاه داشته شده است

شايد سنگي بر روي قبرم قرار گيرد"

"و شايد نامم بر روي سنگ حک شود

 

قبول دارم يکمي عجيب به نظر ميرسه

 

بايد چيزي رو امضا کنيم؟

نه،امروز لازم نيست

باشه

 

ممنون ژان

خب،بريم؟-
نه وايستا -

 

شما داستان پدر ما رو ميدونيد

ميدونيد که ما برادري هم نداريم

پس چرا گذاشتين اينا رو بنويسه؟

 

ميتونم شوکي که بهتون وارد شده رو درک کنم

درواقع... درواقع خيلي گيج کنندست

خودتونو اينقدر بيگناه نشون نديد

ميدونم که باهاش در اين باره صحبت کردي،فکر نکن ما نميدونيم

هرچي که هست نميتوني با اين حرفت اينا رو جعلي نشون بدي،سيمون

اين وصيت جعلي نيست

 

بفرما

 

چون اينا رو تازه بهتون دادم

مراسم رو به تعويق ميندازيم

دوباره همديگه رو ميبينيم ديگه،هان؟

من بيرون منتظرتم،مرسي ژان

يه چندلحظه بشين،سيمون

ببين ژان

اون منشي تو بود،به کار کردن واسه تو علاقه داشت

 

تو زندگيش هم کاراي خوب زيادي انجام داده،خوشحالم

اما منشيتون،مادر منم بود

و وظائف مادرانش بحث جداگانه اي داره

سيمون

ميتونين منشيتونو هر جايي که خواستين دفن کنين

اما من مادرمو مثل بقيه،معمولي دفن ميکنم

حداقل براي اولين بار توي زندگي نکبت بارت

تو هم يه کار خوب انجام بده

 

ديگه حرفي واسه گفتن نمونده

 

تو هم ديگه برو

وقتي سيمون آروم شد،دوباره بياين پيش من

 

ميدونم خيلي غير عاديه،اما

 

اما مادرتون ديوانه نبود،ژَن

 

ما خانواده بزرگي داريم

 

مادرمون از يه سگ صحبت ميکرد؟

يه خانواده بزرگ هميشه يه خانواده سگيه

اون وکيله مجبوره هميشه بره دنبال سگا؟

 

ديوانه عوضي

 

بعدا خودم با ژان صحبت ميکنم

درباره چي؟

ما مثل بقيه،خيلي عادي مادرمونو دفن ميکنيم

 

اول ترتيب اونو ميديم،بعدش خودم ازت نگهداري ميکنم

 

کجا ميري؟

هرجوري که دوست داري دفنش کن

اوه بس کن ديگه

 

تو احساس گناه ميکني چون وقتي تصادف کرد

اونجا بودي

ولي وقتي داشت ميمرد

اونجا نبودي

بايد اينهمه احساس گناه رو بريزي دور

من که اصلا احساس گناه نميکنم

اصلا فهميدي،فهميدي که ژان چي رو داشت ميخواند؟

خب،به هر حال اون مرده

هرچي بوده،ديگه گذشته
بايد با خودت کنار بياي

 

من با خودم کنار اومدم

 

من با خودم کنار اومدم

 

آره،دارم ميبينم

 

رياضياتي که از گذشته با آن آشنايي داريد

براي بدست آوردن پاسخ هاي سخت به کار ميروند اما در آخر

مشکلاتي سخت را به همراه دارند

از اين به بعد،شما وارد يک داستان کاملا متفاوت ميشيد

"عنوانشم ميذاريم "مشکلات لجاجت

شما به عنوان يک لجوج،هميشه

به مشکلات ديگري هدايت ميشيد

و افراد دور و بر شما،مدام انتخاب هايي

ميکنند که شما احتياج نداريد

،شما هميشه هيچ استدلالي براي دفاع از خودتان نخواهيد داشت

و اين براي انها خسته کننده خواهد بود

 

بله،رياضيات خالص

سرزمين دلتنگي

،اين دستيار منه

خانوم ژَن مروان

 

!سلام -

 

ما کارمونو با نظريه سيراکوس آغاز ميکنيم

 

احساست چي بهت ميگه؟

 

احساسته که هميشه بهت راست ميگه

به همين دليله که پتانسيلِ

يه رياضيدان بزرگ شدن رو داري

اما اينجا،به کمک احتياج پيدا ميکني

 

خانواده اي داري؟

 

...فاميلي،آشنايي،چيزي -
مسخرست،نِو -

اومدي اينجا تا دوتا چيزو ياد بگيري،يک،اينکه پدرت زندست

و دو،اينکه تو برادر ديگه اي هم داري

مسخره اينه که

داري از چيزي که چاره اي نداره،فرار ميکني

تو بايد بدوني

 

والا ديگه روحت در آرامش نخواهد بود

 

اگر آرامش خاطر نداشته باشي،رياضيات خالص رو هم بايد قيدشو بزني

 

اين ميتونه واست يه نقطه شروع باشه

 

پدرم،طي جنگ "دارش" مرد

اين،همون متغير ناشناخته اين معادله ست

نميشه با مجهول کار رو آغاز کرد

 

مادر،اهل يه روستا بود

Der called Om, Fouad.

 

فارغ االتحصیل رشته زبان فرانسه بود.

تو دانشگاه دارش

پس اگه سواد داشته يه اميدي هست

 

"سعيد حيدر"

ميري دم خونه سعيد حيدر

يکي از دوستاي قديمي منه که در دارش درس ميداده

مرد قابل اطمينانيه

 

چيکار ميکني؟

مامان! خوبي؟

 

خانوم،اين حوله منه،ببخشيد

 

مامان؟

 

مامان؟

 

مامان؟

 

چه اتفاقي افتاد؟

 

ژَن کجاست؟

 

مامان

 

ميگرن داره؟

نه

حافظشو از دست داده؟-
نه -

عدم تعادل؟

نه

پريشاني موقت؟

اون عاديشم پريشان خياله

نه،افسردگي نداشته

 

وهاب،بيا

 

از زندگي خواهرم برو بيرون

 

تو که مهاجري،کجا ميخواي باهاش زندگي کني؟

 

!نیکولا،بس کن

برگرد به کشورت

 

!وهاب

 

واست کفن جور ميکنم ميارم اردوگاهتون

 

دني

 

ميخوام بکشمش -
بذار من اين کارو بکنم -

 

تو آبروي خانواده رو بردي

 

بسه ديگه

 

برگردين خونه

 

برگردين خونه

 

گمشين بيرون

 

!تو چيکار کردي

همش مايه عذابي
لکه ننگ خانواده اي،آبرو واسمون نذاشتي

خدايا،چرا ما رو در تاريکي ها رها کردي

 

خدايا،با ما چه کردي؟چرا اينکارو کردي

ديگه بايد باهات چيکار کنم؟
بايد بکشمت تا بس کني؟

 

من باردارم،مادربزرگ

 

خدايا،چرا در اين ظلمات غوطه ور شديم،چرا

چرا اين کارا رو ميکني

 

بايد بکشمت

 

ديگه چيکار کنم باهات

 

اگه ميخواي بچه ات سالم باشه اينو بخور

 

ببين چي ميگم

 

تو هيچي اينجا نداري

 

تا بعد زايمان کمکت ميکنم

اما بعدش بايد از اينجا بري

 

برو به شهري که عمو "شاربل" زندگي ميکنه

 

اونجا ميتوني بري مدرسه

بدور از اين بدبختيا

بتوني درس بخوني و خوندن نوشتن ياد بگيري

 

قول بده که به "اِتجه" کمک کني

 

قول بده که بري مدرسه،باشه؟

 

قول ميدم مادربزرگ

 

قول ميدم

 

شششش

 

ششش

 

با دقت به مادرت نگاه کن
ميشناسيش

 

يه روزي پيدات ميکنم
با تمام وجود بهت قول ميدم

 

مراقب باش -
نگران من نباش -

 

بيا،وقتشه که بري

 

حس ميکنم اتفاق هولناکي در انتظاره

 

يه روز پيدات ميکنم،پسرم

 

پيام دوستم "نِو کوهِن" رو دريافت کردم

اما نميتونم کمکي بهت بکنم

اون موقع

داشتم فکر ميکردم

که تاريخچه رياضيات در پاريسه

مخصوصا دوره اي

که "اویلر" موفق شد

تا اولين

تحليل رسمي رياضيات رو ارائه کنه

مسئله هفت پرنده "کونيگز برگ"،بله

ميتونست "کورت ديِرو" رو به چالش بکشه

:مثلا با اين صورت

آقايون"

"جمع آي-اف تي

"مساوي است با صفر

 

"!پس خدا وجود داره"

 

نِو ،نِو،نِو

 

سلام،فرانسوي صحبت ميکنين؟

بله،البته
ميتونم کمکتون کنم؟

آه،آره،ميخوام ببينم کسي اين خانوم رو ميشناسه

 

حدود 35 سال اينجا تحصيل کرده

 

داري مسخرم ميکني؟

اون موقع حتي به دنيا نيومده بودم

،خب،اشتباه اومدي،بايد ب

من با شما کاري ندارم

ميدونم که شما ميدونين کجا کارم راه ميوفته

از راه دوري اومدم

خواهش ميکنم،اسمش نوال مروانه

 

شما خانوم خوبي هستين

من خوب نيستم،فقط ميخوام از دست آدمايي مثل شما خلاص بشم

نجات،منم

 

وقت واسه هدر دادن داري؟

 

يه خورده آشنا ميزنه

ممکنه که تو روزنامه دانش آموزي کار کرده باشه

 

البته خيلي وقت پيش

 

جزو کسايي بود که تغيير هويت داده بودند

 

به هر حال قابل توجهِ

 

مادرت در "کفر ريات" عکس گرفته

اينجا رو نگاه کن

 

اين علامتشه

 

اونجا يه زندان تو جنوبه

 

تو کفر رياتو نميشناسي؟

نه

قطعا مال اينجا نيستي

 

پس جنوب رو هم نميشناسي

 

اگه جمعيت بين الملل

 

هم اکنون

 

در جايگاه هاي

 

...پناهندگان،در مرز،جمع نشوند

 

رسيد

باشه

ما دانش آموز هستيم،ما با حزب ملتگرا

که ميخوان مهاجران رو به بيرون از مرزها اخراج کنند مخالفيم

حزب جهاني

از حقوق نيروي شبه نظامي مسيحيان

که اين مشکلاتو ايجاد کردن،دفاع ميکنه

مهاجران حاظر در جنوب مسلح شدن

و توسط خيل عظيمي

از مسلمانان کشور،حمايت ميشن

،اما تو
تو که مسيحي هستي

خب باشم،همه ما دنبال صلحيم

مذهب هيچ ربطي به اين موضوع نداره

 

ناوال

 

برو پاي راديو،دارن ميان تا دانشگاهو ببندن

ملت گراها محوطه دانشگاهو محاصره کردن

 

برگرد نوال

 

همينجا بمون

 

عمو،ملت گراها دارن دانشگاهو ميبندن

احتمالا اونجا زدوخورد ميشه

نميخواد بري

 

بيرون تير اندازيه

 

بياين سر ميز،دخترا

مامان،به دانشکده حمله کردن

!اين که دليل غذا نخوردن نميشه

 

به روستاهاي مسيحي نشين امروز حمله شده

خدا از ما مراقبت ميکنه

به همين دليله که امروز دانشگاه رو بستن

يه چند وقت ديگه،اينجا بدجوري جار و جنجال ميشه

 

تا وقتي که اوضاع آروم بگيره،ميريم به کوهستان

 

کي ميخوايم بريم؟

 

ما فردا ميريم

بقيه خانواده در حال حاضر اونجان

مدرسه چي ميشه؟

 

مطمئن باش مدرسه ها هم تعطيل ميشه

 

خدا میدونه چقدر طول میکشه.

 

پس روزنامه چي ميشه؟

 

نگران اون نباش

روزنامه هم بدون ما يه چند وقتي دوام مياره

 

اما عقائد زماني زنده ميمونن که يکي باشه
تا ازشون دفاع کنه

دقيقا،رافا

 

دقيقا

 

اينجا فقط دوتا پرورشگاه وجود داره

بزودي بهتون ميپيوندم

الان نبايد بري اونجا

 

به مادر بزرگت قول دادي که درستو تموم کني

شنيدي بابات چي گفت

اگه به دانشگاه حمله کنن همه جا آشوب ميشه

 

با اين حساب درس تمومه

 

من هر روز بهش فکر ميکنم

اون پسرمه

 

ميخوام زنده پيداش کنم

 

ميرم تا از شاديا آب بيارم

عجله کن نوال

 

اسم؟-
نوال-

نوال چي؟-
نوال مروان-

 

کجا مي ري؟

جنوب

براي چي؟

 

براي ديدن شوهرم

 

وهاب

 

هنوز فقط دختر داري؟

 

پسرها سه ساله که تو کفر ريات هستن

 

بايد با ما بياي. به کفر ريات ديروز حمله کردن

 

دنبال يتيم خونه مي گردم. مي دوني کجاست؟

 

اونجا

 

بچه ها؟بچه ها کجان؟

 

بايد با اونايي که اونجا وايسادن صحبت کني

روستايي هاي مسلمون به کمپ "دِرِسه" رفتن

 

مي ترسن که انتقام از راه برسه

بچه هاي شايد با اونا باشن

 

شمس الدین و افرادش همه ي مسيحيان رو براي انتقام از مهاجرها کشتن

 

بچه ها شايد تو "دِرِسه" هستن

 

به کمپ "دِرِسه" مي ري؟

 

من مسيحي هستم

 

!دخترم!دخترم

 

!مامان

 

سلام سیمون. منم

من تو روستاي ماما هستم

کاش اينجا بودي

گوش کن

 

اوه،متاسفم،من متوجه نمي شم

 

مگه بهت نگفتم تکاليفتو انجام بده... بيا اينجا

 

!سلام

 

سوها؟

 

!احمد دوست داره!احمد دوست داره

 

بهت گفتم اينو نگو

 

سلام

 

مي تونم کمکتون کنم؟

 

سلام

 

کسي انگليسي با فرانسوي صحبت ميکنه؟

 

سمي کجاست؟

 

!مرحبا-
!مرحبا-

 

!سلام-
!سلام-

!سلام-

 

ژَن

 

ژَن

 

ژَن

 

...آ

 

ممنونم

 

شما فرانسوي صحبت ميکني؟-
!بله. سلام-

سلام

اسم من سميا هست

من،ژَن مروان ــم

ممنون که به من کمک مي کنين

مروان؟
اينجا مروان خيلي زياده

واقعا؟

 

بن،منم،کانادايي هستم

 

دنبال سوها هستم

سوها اونه

اون مادربزرگ فوق العاده منه

!اوه!مرحبا-
مرحبا-

 

مغازه ي نبشي گفت که بيام شما رو ببينم

 

دنبال پدرم هستم

اسمش وهاب هست

 

...آ
اسم مادر من نوال مروانه

 

اون اينجا به دنيا اومده

 

ما نمي دونيم

 

اما مي دونيم

 

مادرش مايه ي ننگه

 

خانواده ي مروان با رسوايي نابود شدن

جنگ از راه رسيد

 

آ،من دنبال وهابم

 

اون وهاب رو نمي شناسه

 

من نمي تونم کمکتون کنم. شرمنده. من خيلي خستم

 

اگه تو دختر نوال مرواني

 

اينجا جايي براي تو نيست

برو خونه

 

دنبال پدرتي

اما نمي دوني مادرت کيه

 

من در آخر کشتار مهاجرين کمپ "دِرِسه" رسيدم

 

همه چيز سوخته بود

 

پسرم رو بين امواج خون پيدا کردم

 

نمي خوام اين تسليت کويجاي شنيده يا ديده بشه

 

تو مي گي که عليه دشمن مايي

 

اين باعث نمي شه که دوستمون بشي

 

شمس الدین چرا بهت اعتماد کنه؟

 

پدر پسرم مهاجر کمپ "دِرِسه" بود

پسرم من توسط جنگ نابود شد

 

چيزي براي از دست دادن ندارم

 

بشدت از ناسيوناليست ها متنفرم

 

اين اون چيزي نيست که تو ژورنال چاربل نوشتي

 

عموي من فکر مي کنه که چاربل با کلمات و کتابها صلح رو تقويت مي کنه

 

باور کردم

 

زندگي چيز ديگه اي بهم ياد داد

 

حالا چيکار مي کني؟

 

به دشمنا ياد مي دم که زندگي به من چي ياد داده

 

باشه. خيلي خوب

اينو فراموش کردي. اونجا

 

خب فرانسوي؟

 

من... من خيلي بهترم بابا

" اونا مي گن "خيلي" يا "بهتر

اما دوتا رو هيچ وقت باهم استفاده نمي کنن ،عزيزم

 

من مي خوام پسرم چند زبان رو بلد باشه

مي خوام که حرفهاي بقيه رو بدون واسطه متوجه بشه

 

چطوري نوال؟
منم نوشین

 

شب خوش نوشین. مادرت چطوره؟

مادرم داره خيلي خوب مي شه
فردا ساعت ده

 

فردا

 

سلام

 

سلام خوشگله

صبح بخير

پس پنجشنبه با ما میای بریم بگردیم؟

نه

 

جمعه؟

نه

شنبه؟

نه

 

!ما صبوريم. ما

منم همينطور

 

هرگز فراموش نکن

هميشه "هميشه" هست

 

هرزه

 

زندان کفر ريات چندين بار

توسط سازمان عفو بين المللي محکوم شده بود

 

اينجا بخش زنان هست

 

سلولها بزرگترن

بعضي زندانيها تا 15 سال اونجا موندن

 

از کي ساخته شده؟-
از زمان کشتار-

درست بعد اينکه جنگ شروع شد

اونها 600 زنداني سياسي تو حبس داشتن

 

مي توني بياي تو. آ؟

يه عکس مي گيرم

 

اين زن رو مي شناسي؟

 

نه

اينجا آورده بودنش

 

نمي دونم

خيلي وقته. مي دوني؟
... من

شايد کسي رو بشناسي که اينجا کار مي کرد

 

سلام

 

سلام

 

دنبال هارسا فهيم هستم

 

من سرايدار يه مدرسه هستم

بله. اما قبل از اون؟

قبلا. اوهوم

اون قبل اين بود که من سرايدار مدرسه بشم

خيلي وقت پيش بود اما الان سرايدار مدرسه ام

 

اين زن رو مي شناسي؟

اون تو کفر ريات بود

 

من يه سرايدار مدرسه ام
بس کن همينه

 

دنبال کسي هستم که خبري از اين زن داشته باشه

کسي که بتونه در موردش به من اطلاعات بده

 

اين زن مادرمه

 

اين زنيه که آواز مي خوند

شماره هفتاد و دو

 

هموني که رييس مجاهدين رو کشت

مدافع حقوق مسيحيا

 

اونها محکومش کردن تاوان سنگيني بده

خيلي خيلي سنگين
پانزده سال

 

معروف به زن آواز خون بود

چون هميشه آواز مي خوند

 

هان. شما مطمئني همينه؟

 

من سيزده سال مراقبش بودم

 

تا حالا شده 13 سال مراقب کسي باشي؟ها؟

 

اونها هر کاري کردن تا بشکننش

 

در آخر،بازم مقاوم بود

...اون

 

آه. هيچکس مثل اون نديده بودم

هيچ وقت خم نشد

عصباني کننده بود

 

و اونا ابوطارق رو فرستادن

اون کيه؟

 

...ابوطارق

 

مي دوني ،بعضي وقتا شايد بهتر باشه که

همه چيز رو ندوني

آقا.من به هر حال باهاش زندگي مي کنم

 

ادامه بدين

 

ابوطارق

 

ابوطارق يه متخصص شکنجه بود

به صورت مداوم بهش تجاوز کرد

تا بتونه درهم بشکندش

تا جلوي آواز خوندن اونو بگيره

 

و حامله شد

 

اينطوري بود

هيچ وقت فراموش نکن

شماره هفتاد و دو توسط ابوطارق حامله شد

 

...اونا صبر کردن

اون تو زندان وضع حمل کرد

بعد گذاشتن بره

 

بچه؟
تو بچه رو ديدي؟

 

يه دکتري بود که بعضي وقتا مي اومد

 

به نظر من ديووانه اس

بقيه مي گن که يه رستوران تو تل آويو داره

 

مزخرفه

وقتي مرد ديوونه شده بود

پرستار اون رو مي شناختم

تو دارش زندگي مي کنه

 

تو دارش

 

گوش کن،سیمون،کاليسي

کاليسي اونجا،خفه شو ،باشه؟
دهنت رو ببند

مامان اون تو زندان بود
.. اون

 

مامان بهش تجاوز کردن

 

برادرمون،اون تو زندان بود

 

اونجا بهت نياز دارم

 

ارائه اي ديگر از گروه زيرنويس بتـــــــــــــا
-=: Beta Team :=-

 

مترجم ها:
crack (عليرضا) , shadli_m7 (مژگان) , Silence (مهدي)

 

سیمون ،اسناد

از سال 1868 تا 1892 تنظيم شدن

پسرش ادوار رو تا سال 1925 گرفتن

همه ي اسناد با دست نوشته شده

پدر بزرگم شارل.پدرم آنري

و من

آره ،اما همينجا تموم مي شه
چون همونطور که مي دوني

من آخرين لبل هستم

بهت اراده ي يه مرد رو نشون مي دم

 

که جون چندين نفر رو گرفت

 

وارثين اون شناخته شدن

همزمان سه تا زن داشت

يکي اينجا ،يکي در ميامي

و يکي ديگه در هندوراس ،جايي که کار مي کرد

 

...اونجا ،اونجا
سه تا از بچه ها رو تو فايل ها جا انداختي

هشت تاست

 

نگاه کن

 

مرگ هيچ وقت پايان داستان نيست

هنوز ردپاهايي هست

 

اگه مي خواي برادرت رو پيدا کني

اون مجبوره که به گذشته ي مادرت بره

ژان من بايد برم پيش خواهرم،همين

به ياد دارم

دو سه تا کار هست که بايد انجام بشن

بعد ديگه وقتي نمي گيره

خب ،کاراتو انجام بده

...ما بايد بريم

...پاسپورتم

ما؟
فکر نمي کني از اين کارا زياد انجام دادي و ديگه بسه

دقيقا،الان وقت اون نيست که نااميدت کنم

 

من رفيق توام سیمون

مي دونم به من احتياج داري

 

پيداش مي کنيم. بعد بر ميگرديم

قول دادم

پس ،قول ،آقاي مروان

قول يک وکيل،مقدسه براش

 

الان آواز بخون

 

آروم. آروم

 

داره مياد

سر رو مي بينم

داره مياد بيرون

 

برو دختر

 

اولي بيرون اومد

 

...حالا استراحت کن

 

بهت افتخار ميکنم

 

براي دومي آماده باش

 

صبر کن

دان

 

داري چيکار ميکني؟

 

خطرناکه-
نه-

وظيفت رو انجام دادي
Thou asjetés in river.

مي خوام مراقبشون باشم

اينها بچه هاي زني هستن که آواز مي خوند

 

اين کشور يه منطقه ي جنگيه

پيچيده نيست

اگه وکيلي زمان نوح وجود داشت

ما الان لازم نبود اونجا باشيم

ما فقط نياز داريم که اسناد رسمي رو پيدا کنيم

اين به تو بستگي داره. اين به تو بستگي داره
و يه راه گذر مطمئن

و ما بيشتر صحبت مي کنيم

همه خوشحال مي شن

وکيل از 1000 سال پيش وجود داشته سیمون

مشکل اينه

اول بايد اونجا باشه

ممنون از کمکتون آقاي مدادي

باعث افتخارمه دوستان عزيز

من نتايجي که با ايميل

خواسته بودي گشتم

سیمون اون کيف منه کنار تو

مي توني بديش به من. لطفا؟

شما خيلي خوبيد اما تاخير و بقيه چيزها

فکر مي کنم منتظر بمونم

اما من خلاصه مي کنم

براي پدر سخت تره

چون من نتونستم تاييديه مرگ رو پيدا کنم

...براي برادر

ببخشيد.اما داريم در مورد چي حرف مي زنيم؟

سيمون،من ازش خواستم کمکمون کنه

مدادي به ما لطف کرده و کمکمون مي کنه

تا کارا زودتر پيش بره

،بهت گفته بودم ژان -
ما اومديم دنبال ژَن

 

پيداکردن خواهرت

از همه آسون تره

 

خيلي خوشحالم که اومدي

منم همين طور

 

خب،اين اسم پرستاره است

که بچه هاي مامانو تو زندان به دنيا آورده

مي تونيم امروز بريم

 

کافيه ژَن

 

خفه شو،اينجا فقط به حرف من گوش مي دي

وظيفه توه که برادرمونو پيدا کني نه من

اگه به خاطر مامان يا خودت اين کارو نمي کني

به خاطر من بکن

 

توي بيمارستان آمريکاييه

 

خيلي خوشحالم که اينجايي ژان

منم همين طور عزيزم

 

اگه خواب بود،بايد برگرديد

 

خانم مايکا؟

 

لبل،ژَن مروان،سیمون مروان

سلام،خانم

ممنون که اجازه داديد بيايم

ما دنبال کسي هستيم که شما مي شناسيد

شما نوال مروان رو مي شناسيد؟

 

شما در بيمارستان کفر ريات
پرستار بوديد؟

 

ميگه مادرتون رو مي شناسه

 

شما بچه مادرم رو به دنيا آورديد؟

 

بله

 

خانم،ما دنبال بچه هايي هستيم که
تو زندان به دنيا اومدن

مي تونيد کمکمون کنيد؟

 

اون تو زندان کفر ريات کار مي کرده

 

و موقع زايمان کنار اون بوده

 

اون بچه ها رو با خودش برده

 

و دوباره بعد از اينکه نوال مروان آزاد شده

بچه ها رو بهش پس داده

 

نوال مروان دو قلو زاييده

 

شش،شش،شش

 

شش،شش،شش

 

تو واقعا زني که آواز مي خوند رو مي شناسي؟

خيلي برام مهمه

 

نوال مروان براي من کار مي کرد

هيجده سال منشي من بود

همسرم و من به اون

و بچه هاش علاقه داشتيم

 

اما اعتراف مي کنم که

مي دونستم يه چيزايي هست

 

آماده؟
آماده -

 

همم

 

من از مدادي خواستم يه جستجويي بکنه

تا ببينه اثري از برادر و پدرتون پيدا مي کنه

 

در مورد پدرتون،ابوطارق

هنوز گواهي مرگي پيدا نکردم

افراد زيادي گم شده اند

ممکنه رفته باشه خارج از کشور

آدماي مثل اون فرار کردند

مرده اند يا فرار کرده اند

بايد ببينيد

شايد اينجوري بهتره

 

...در مورد برادرتون

وکيل شما خانم نوال مروان

اهل روستاي "در اوم" بوده

اون بچه رو به يه زن ميانسال
به اسم الهام داده

که اون هم برگشته به يتيم خانه کفر خوت

در مي 1970

 

کار اصليم اين بود که رد گزارشا رو بگيرم

اسناد زيادي در طول جنگ گم شده اند

 

اما من گزارشايي پيدا کردم

که بوسيله خواهران مقدس

معبد،ضبط و گزارش شده اند

در مي 1970 الهام از روستاي در اوم

بچه اي را براي پذيرش ثبت مي کند

اين تنها بچه اي که در اين ماه
در يتيم خونه ثبت شده

ببينيد

به نام نهاد ثبت شده

 

تاريخها با هم مي خونه

خودشه

 

اين برادرتونه! نهاد

 

يتيم خانه کفر خوت

نهاد دو مه

اين اسميه که در گزارشها بوده

نهاد،متولد ماه مي

يه جور اسم موقتي بوده

که ماه تولدش هم توش بوده

هيچ پذيرشي در طول اين مدت نبوده

شروع جنگ بوده

يتيم خونه چهار سال بعد خراب شده

 

بايد از کسايي که يتيم خونه کفر خوت
رو خراب کردن سوال کنيم

تا بفهميم چه بلايي سر بچه ها اومده

 

بعد از اتفاقايي که براي اين منطقه افتاد

 

ديگه اميدي نيست

 

پس بنابر اين مرده

من نگفتم مرده

گفتم ردشو گم کرديم

 

هر دوشون مردن

ما پاکتا رو باز مي کنيم،همين

من اين کارو نمي کنم سيمون

اينا مقدسند

 

اين تجاوز به حقوقه

خوشبختانه يه چيزايي در موردش ميدونم

 

ببخشيد

 

هنوز مي تونيم بگرديم

ولي يه کم زيادي سياسيه

 

ژنرالي که

يتيم خونه رو خراب کرد،هنوز زنده است

و ممکنه بدونه چه اتفاقايي

براي نهاد و بقيه افتاده

هيچ وقت تموم نمي شه

تو بايد بفهمي

تو اون زمان تنها چيز مهم
انتقام جويي بوده

که بيش از پيش وحشيانه مي شده

بعلاوه

 

يک ژنرال

آدميه که حافظه بسيار قوي داره

و مطمئنا يادشه،باور کن

 

ولات شمس الدين

اسمشه

 

کجا مي شه پيداش کرد؟

ما ميريم دنبالش،اون تو رو پيدا مي کنه

 

اما ميتونيم يه کاري بکنيم

 

شما چايي دوست داريد آقاي مروان؟

 

نوبت توه

 

بفرماييد

توي پناهگاه مهاجران "دِرِسه"

ميريم چايي بخوريم

هرجايي از پناهگاه

هر کسي دعوتت کرد

ميگي پسر زني هستي که آواز ميخوند

و دنبال نهاد دو مه هستي

نمي توني تنها بري

 

يکي رو پيدا مي کنم

که باهات بياد

 

به "دِرِسه" خوش اومدين -

 

ها -
ها! ميدوني داري کجا ميري سيمون؟

ميدونم

 

چطوري؟

 

!خداي من،چقدر بزرگ شدي

مدرک مهندسي گرفتم

کار پيدا نکردم و فعلا راننده تاکسي ام

چي شد اومدي اينجا؟

با چند تا خارجي اومدم،مي خواستن بيان اينجا

 

خوش آمدين،بفرماييد

نه،ممنون،ما عجله داريم

خواهش مي کنم،بفرماييد

 

ما رو به صرف چاي دعوت مي کنه

اوه،خوبه

 

اوه،گفتيد براي چي اومديد "دِرِسه"؟

 

دارم دنبال يه نفر مي گردم به اسم نهاد دو مه

 

اون نهاد دو مه رو نمي شناسه

ازم اسم شماها رو مي پرسه

 

مادر من اهل روستاي در اومه در جنوبه

 

مادر من زنيه که آواز مي خونه

 

آره،خوبه

 

صبر کن،چي؟

 

سروان مروان؟-
بله -

ما براي کمک به شما اومديم

يک ساعت ديگه برتون مي گردونيم

 

مي تونم به خواهرم بگم؟

نه،يک ساعت ديگه بر ميگرديد،قول ميدم

 

صبر کنيد لباس بپوشم

 

زنگ مي زنه

داره مياد

 

به هر حال
نگران نباش،مي توني بياي

آه،بهتون گفتم،جنوب بود
يه جرقه و همه چيز منفجر شد

اوه،اوکي

 

تو کمک زيادي به ما کردي
حالا ديگه نوبت ماست

 

تو رو از کشور خارج مي کنيم

اين طوري بهتره

يه خونه و يه کار خوب برات پيدا مي کنيم

 

مي خوام زندگيت بهتر از اين باشه

 

ما افراد زيادي تو آمريکا داريم

 

بايد با بچه هات بري

 

مي دونم زنده ان
با خودت ببرشون

 

بچه ها کمکت مي کنن
حالا مي بيني

 

نمي توني از من بخواي

 

نوال،بچه هاي تو
بچه هاي ما هم هستن

خانواده تو،خانواده ما هم هست

 

به من اعتماد کن

 

کمکت مي کنم

من به خاطر تو و بچه هات اينجام

 

سلام،سروان

 

ببخشيد که اينجوري اومدي
ولي اينا براي حفاظت از خودته

 

اسم من ولات شمس الدينه

 

چطور مي تونم کمکت کنم،سروان مروان؟

 

شما مادرمو مي شناختيد؟

براي من کار مي کرد

چه کمکي از دستم بر مياد؟

 

من دنبال يه نفر هستم يه اسم نهاد دو مه

 

چرا دنبال نهاد دو مه مي گردي؟

 

برادرمه

مادرم ازم خواست پيداش کنم

 

از کجا مي دوني

که نهاد دو مه بچه نوال مروانه؟

 

برادرمو براي پذيرش به يتيم خونه بردن

در کفر خوت

 

ما گزارشاشو ديديم

 

تاريخ ها... همه چيز با هم مي خونه

نهاد دو مه برادر منه

 

من و دوستام،ما به روستاي

...مسيحيان کفر خوت حمله کرديم

 

در جواب حملات اونا

به برادران ما،مهاجران

 

يه يتيم خونه توي کفر خوت بود

 

من بچه ها رو نجات دادم

با خودم بردمشون

و نهاد هم با اونا بود

ما اونا رو آماده کرديم و تمرين داديم

تا براي ما بجنگن

 

نهاد،يه علامت داشت

اون خيلي مفيد بود

و خيلي زود تبديل شد به يه قاتل ترسناک

 

ولي مي خواست مادرشو پيدا کنه

مدت زيادي دنبالش گشت

 

نمي دونم نهاد چي ديد يا شنيد

 

...اون

 

تبديل شد به يه جنگجوي رواني

اومد به ديدن من،مي خواست
عمليات انتحاري بکنه

تا مادرش عکسشو همه جا ببينه

روي تمام ديوارهاي کشور

 

ولي من قبول نکردم

 

اون برگشت به دارش

 

يه حيوون وحشي شد

در تمام منطقه معروف بود

يه ماشين آدم کشي واقعي

همه رو متعجب کرد

و بعد از اون،حملات دشمن شروع شد

 

...و يک روز صبح

 

نهاد رو گرفتن

هفت تا آدم مسلح رو کشت

 

اونا نکشتنش

دستگيرش کردن

و فرستادنش به زندان کفر ريات

 

اون توي زندان بوده؟

بله

 

به عنوان جلاد

 

با پدرم کار مي کرده؟

نه، با ابوطارق

پدرت، کار نمي کرده

 

حالت خوبه؟

 

...يک بعلاوه يک

 

مي شه دو

چي؟

 

يک بعلاوه يک مي شه دو

 

يک نمي شه

 

هي،تو تب داري

 

ژَن؟

 

يک بعلاوه يک،يک مي شه؟

 

اونجا صندلي خالي هست

اوه،برو اگه مي خواي

 

خانم،کاري داشتيد؟

 

ببخشيد

 

بعد از اين که
تبديل شد به يه قاتل

برادرت اسمشو تغيير داد

اسمشو گذاشت ابوطارق

 

نهاد دو مه همون ابوطارقه.

 

مي دونيم که الآن تو کانادا زندگي مي کنه

با يه هويت جديد

نهاد هرماني

 

آقاي هرماني؟

 

بله؟

 

اين مال شماست

 

من در حال لرزش دارم مي نويسم

من تو رو شناختم

تو منو نشناختي

يه معجزه بود

من شماره 72 تو هستم

اين نامه رو بچه هامون برات ميارن

تو اونا رو نمي شناسي

چون اونا خيلي خوشگلن

ولي اونا تو رو مي شناسن

 

بوسيله اونا،مي خوام بهت بگم

تو هنوز زنده اي

ولي به زودي،مي ميري

من مي دونم

 

چون سکوت و مرگ،حقه

 

فاحشه 72

 

اينجا با پسرم حرف مي زنم

نه با جلاد

هر اتفاقي بيفته،من هميشه دوستت دارم

اين قوليه که لحظه تولدت بهت دادم

هر اتفاقي بيفته،هميشه دوستت دارم

 

من تموم زندگي مو دنبالت گشتم

و پيدات کردم

تو،تو منو نمي شناختي

تو خالکوبي روي پاي راستتو داشتي

من ديدمش

و شناختمت

 

زيبا شده بودي

من تمام شيريني هاي دنيا رو جمع مي کنم

به خودت تسلا بده چون هيچ چيز

زيبا تر از کنار هم بودن نيست

تو با عشق به دنيا اومدي

برادر و خواهرت هم با عشق به دنيا اومدن

 

هيچ چيز زيبا تر از کنار هم بودن نيست

...مادرت،نوال مروان

 

زنداني شماره 72

 

وقتي اين پاکت ها رو فرستاديد

به آدرس هاشون

يک نامه داده مي شه

و سکوت مي شکنه

يک قولي که پا بر جا بود

يک سنگ روي قبر من بگذاريد

و اسم من روبروي خورشيد روش نوشته بشه

 

عزيزم

داستان تو کجاست؟

 

داستان تولدت

با ترس شروع مي شه

 

با تولد پدرت

و سپس يه داستان عاشقانه مي شه

 

من مي گم داستان تو با
يک قول شروع مي شه

که خشم همه رو بر مي انگيزه

 

به خاطر تو،من بالاخره
بدستش آوردم

ارائه اي ديگر از گروه زيرنويس بتـــــــــــــــا
::.. Beta Team ..::

پرده کنار رفته

بلاخره زمان خوشي مي رسه

 

مترجم ها:
crack (عليرضا) , shadli_m7 (مژگان) , Silence (مهدي)

تو به زيبايي لالايي مي خوني

که آرومت مي کنه

هيچ چيز زيبا تر از کنار هم بودن نيست

 

دوستت دارم

 

مادرت، نوال